✅مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت. چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.
✔کارش گرفت، لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد ….به کمک او پرداخت.
🔹 سپس کم کم وضع عوض شد. پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.
🔸پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.
👈بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست. کسادی عمومی شروع شده است!!!!!
✒در واقع اون پدر داشت بهترین راه برای کاسبی رو انجام می داد اما به خاطر افکار پسرش، تصمیمش رو عوض کرد و افکار پسر اونقدر روی اون تأثیر گذاشت که فراموش کرد که خودش داره باعث ورشکستگی می شه و تلقین بحران مالی کشور، باعث شد که زندگی اون آدم عوض بشه.
👈گاهی اوقات ما اونقدر به افکار دیگران توجه می کنیم و به اونها اعتماد بی خودی می کنیم که نه تنها زندگی خودمون رو خراب می کنیم بلکه حتی دیگه چیز دیگه ای رو نمی بینیم و چشمامون به روی حقیقت ها می بندیم
💠مرحوم ملاعباس تربتی (ره)
🍃مرحوم راشد، در سفری که با پدرش مرحوم آخوند ملاعباس تربتی (ره) به یک روستای دور افتاده رفته بودند، چنین می نویسد:
اکنون شب از نیمه گذشته، پدرم از دیشب تا 🔸کنون چیزی نخورده و من نیز از ظهر که ناهار خورده ام و بی خوابی گرسنگی را از یاد برده است.
آن مرد دو گرد نان تافتون و یک بادیه ماست تازه که در خانه داشت برای ما آورد.نان تافتون را با ماست خوردیم و صاحبخانه برای ما رختخواب افکند که بخوابیم.من از بس که ککها می گزیدند نتوانستیم بخوابم.پدرم نیز نیم ساعتی یا بیشتر استراحت ✨کرد و چون سحر نزدیک شد، برخاست، بیرون رفت و تجدید وضو کرد و آمد در تاریکی ایستاد و نماز می خواند و می گریست که مزاحم خواب دیگران نباشد.
چنان که در خانه خودمان در شهر، همه در یک اتاق می خوابیدیم، خیلی از شبها می شد که من بیدار می شدم.احساس می کردم که پدرم آهسته العفو می گوید و می گرید.
↙سیره صالحان ص 45
☑مبلّغان صاحب الزمان(ع):اهمیت عشق به دیندار شدن مردم در طلبگی…
استادپناهیان:
طلبگی شغل است اما نه منبع درآمد، شغلی است که با دیگر شغل ها متفاوت است. عشق به صورت های طلبگی یعنی مرجعیت، امام جمعه شدن ، منبری شدن، استاد شدن و…باعث ایجاد انگیزه است. طلبگی شغلی است که نباید به آخر و نتیجه آن فکر کرد زیرا باعث حب مقام و جاه می شود یا حتی تنها به یک هدف صرف فکر کرد ممکن است خلاف آن اتفاق بافتد پس باید نتیجه را به خدا واگذار کرد. در طلبگی باید حساسیت داشت چرا که طلبگی یعنی فهمیدن و فهماندن دین که نور می خواهد. اگر عشق به دیندار شدن مردم را داشته باشیم ، منبر هم خوب خواهد بود. نتیجه نهایی را باید کنار گذاشت و هدف را فقط خدمت به دین قرار داد.